تاریخ : چهارشنبه 97/8/30 | 12:40 صبح | نویسنده : اکبر میرزابیگی
از روز ازل غصه مرا نقش جبین است
دل خانه غم گشته وبا غصه قرین است
یک دم زغم آسوده نگشتم به همه عمر
هر دم به شکار دل من غم به کمین است
غم در دل و جان و تن من ریشه دوانده
در خانه دل معتکف و چله نشین است
عمرم همه با غم سپری گشت و نصیبم
از بهره ی دنیا همه یک قلب حزین است
گفتم که مگر عشق نجاتم دهد از غم
عاشق بشوم حال دلم خوشتر ازین است
عاشق شدم و باز نشد حال دلم خوش
اصلا دل من با غم با غصه عجین است
هر در که زدم یافت نشد راه نجاتی
تا بوده همان بوده وتا هست همین است
.: Weblog Themes By Pichak :.