من عاشــق ودلــداده تودلــبرودلبـندم
تودل که زمن بردی من ازهمه دل کندم
فرهــاد تو شـیرینم ، مجـنون تولیلایم
برعشق تو دل بستم، برعهد تو پابندم
تو زلف پریشان را در باد رها کردی
من درخـــم زلف تو آزاده ی دربــندم
منعـم مکن ازعشقت ای بیخـبرازحالم
پابــندغـم عشــقت چون کـوه دماوندم
درتاب وتب عشقت میسوزم ومیسازم
برآتش عشق تو چون دانه ی اسپـندم
بسکن دگراین هجران خوشحال وصالم کن
کزهجـرتودلگــیرم ،با وصل تو خرسندم
حیف ازین دل که به عشـق توکبابـش کردم
حیف عشــقم که به پای تو خــرابـش کردم
آنقــدر نــاز کشــــیدم کـه تـــو یــارم باشی
خون دل خوردم وهی عشـق حسابش کردم
سیــنه ام را که بغـــیرازغــم دلـدار نداشت
نــذرعـشــق تو به امــید ثـوابـــش کردم
پیش ازاین حال وهـوای دگـری داشت دلم
که به امـــید وصـال تــو جــــوابـش کردم
دل به تو دادم و توقـــدرنــدانسـتی، حیف
زنــد گی را به هــوای تو سـرابـش کردم
دل به تنگ آمد وگفتم به تو امیدی نیست
باز با وعده ی وصل تو مجــابـش کـردم
چه دهم پاسخ دل گرکه بپر سد از من !
که به امید چه این گونه عذابش کردم ؟
شرح این خـون دلی کـزغـم هجـران خوردم
دل به ذوق آمـــد وعـنوان کتابــش کردم
.: Weblog Themes By Pichak :.