خدایا این چه رســـم روزگار است که بینم هرکسی باغم دچــــار است
ندیدم یک نفر آســــوده خـــــاطــر به نوعی هرکه دیدم بی قــرار است
نه آســـایش بـــرای مستـــــمندان نه آرامــش بــَرِ سـرمــایه داراست
نه دارا می بــرد لـــــذّت ز پولش نه مسکین را به جـایی اعتباراست
نه مأموری به حـــق خویش قانع نه مســــؤلی پـی انـــجـام کار است
نزول و رانت خواری گشته رایج ربا ورشــوه خـواری بی شماراست
چه مسؤل وچه مأموروچه مزدور اســیر پــول ودر بنــــــــد دلار است
تمامی مــی رونــــــد ازراه باطــل توگـویی این رونـــد روزگــــاراست
خبر هـرگــــــز نـــدارد از پیــــاده هرآن راکب که برمــرکب سواراست
گمانم حــق کشـــی ودیـن فروشی دراین دور وزمــانه افتـــــخار است
از این اوضــاع واحـوال مشـوّش دل آزاد مــــردان در فشـــــــار است
پی اصلاح این اوضاع «مــیرزا» به راه مصــلحی چشم انتــظاراست
گر مهر علی (ع) تورا نباشد در دل
از صوم وصلوة تو را نباشد حاصل
صد بار اگر جهـاد وحــج بنمـــا یی
بی حب علی جهـــاد و حـجـت باطل
آنان که ولا یت عـــلی رد کـــردند
انکار سفارش محمّـــــد کـــردنـــد
از بهر مقام ومنصب دنیـــا شــان
برگشته زدین وخویش مرتد کردند
آنان که ولایـت عـــلی رد کـــردند
برگشته زحق به کفر روی آوردند
هرگز به خیالشان رسیده است آیا ؟
در موسم حج گرد کجا می گردند؟
صعصعه پرسید روزی از علی
که ای علی ای آیت سر جلی
ایکه هستی آیت عظما ی رب
ای وجودت آفرینش را سبب
از حضورت دارم اینک این سؤال
پاسخم ده روشن ای نیکو مقال
از تو میخواهم ،بگوئی یا علی
از چه رو از انبیا تو افضلی
گفت مولا ،بگذراینک زین سؤال
از چه خواهی تا بگویم شرح حال
(خوشتر آن باشد که سرّدلبران
گفـته آیــداز زبــان دیگـــران)
گفت: میخواهم مقانت نزد من
بیش ازین روشن شود یا بوالحسن
گفت:پس بنشین و سِرّ آن شنو
آنچه می گویم به گوش جان شنو
من زآدم برترم از آن سبب
کو تمرّد کرد از فرمان رب
او ز فرمان خدا فرمان نبرد
زآنچه نهیش کردغافل گشت وخورد
من نخوردم وعده ای کامل زنان
با وجودی که نبودم نهی ازآن
پس زآدم من از این بابت سرم
کو تمرّد کردو من فرمان برم
نی زآدم بلکـــه از نوح وخلیـــل
برتر و بالاترم با این دلیــــل
چونکه نوح از قوم خود دیدآن جفا
کرد از ایشان شکایت با خدا
کرد نفرین تا گرفتار آمدند
غرق طوفان گشته و خوارآمدند
لیک بامن هر چه کردند اشقیا
شکوه ازایشان نکردم با خدا
صبر کردم استخوان اندر گلو
خار درچشم من از جور عدو
هرچه دیدم ازعـدو جور وجفا
لب به نفرین وا نکردم از وفا
پس من از نوح نبی بالاترم
در مقام صبر ازاو برترم
هم زابراهیم وموسی افضلم
خَلقاً و خُلقاً از آنها اوّلم
چون که ابراهیم در امر معاد
در دلش یک لحظه تردید اوفتاد
گفت یارب گو به من کاین مردگان
بار دیگر چون نمایی زنده جان؟
این ندا آمد زخلّاق جلیل
قدرت ما باورت نیست ای خلیل؟
گفت : یارب باورم باشد،ولی
خواهم این آیت ببینم منجلی
تا یقینم این زمان افزون شود
شکّ وتردید از دلم بیرون شود
پس خطاب آمد که چار از مرغکان
سر بِــبُر وآنگه بهــم آمیـــزشـــان
بعد ازآن تقسیمشان بنما به چار
هر یکی را برسر کوهی گذار
پس یکایک نام آن مرغان بخوان
تا بسویت پر کشندآن مرغکان
چون خلیل الله کردآن آزمون
جمله ی مرغان الیه راجعون
آن زمان کاین آیت عُظمی بدید
قدرت حق شد یقینش را مزید
من ولی بی امتحان دارم یقین
قدرت حق راکه باشد بیش ازین
رازها از پرده گر افتد برون
بر یقین من نمی گردد فزون
هم زموسی افضلم چون او زِ رب
در رسالت همرهی کردش طلب
گفت یارب جانشـــــینی ده مرا
پشت من با یاریش محکم نما
بارالها شرح صدری ده به من
عقده بگشا از زبانم در سخن
پس خدا هارون را یارش نمود
یاور و همراه و همکارش نمود
بعد ازآن شد سوی فرعون رهسپار
دعوتش کردند سوی کردگار
من ولی تنها میان مشــــرکان
خواندم آیات برائت بی امان
هیچ خوف وترس درکارم نبود
جز خدا دیگر کسی یارم نبود
پس زموسی در شجاعت افضلم
در جــوانمــردی نماد اکملـــــــم
پس مقامم برتر از موسی بود
رتبه ام بالا تر از عـیسی بود
چون که عیسی مادرش حین مخاز
بود در بیت المقــــدس گــرم راز
هاتــــفی ناگــه بــدادش ایـن نــدا
هان برون شو زین مکان قدس ما
مسجــد الاقصــی عبــادتــــگه بود
اطهر است اینجا نه زایشـــگه بود
مادر عیسی شد از خانه بــــرون
مادر مــن آمـــد امّـــــا در درون
مادرم در بیت حـــق مأ وا گرفت
حوریِ جنت به گردش جا گرفت
مـــریم وحــوّا پــرسـتارش شدند
هــاجروآســیّه غم خوارش شدند
تا درون خـــانه بنــــهادم قـــدم
کعبـه شـد از مقـدم من محترم
چون ولادت گاه من شد بیت رب
پس ز عیسی برترم از این سبب
صعصعه وقتی شنید این گفته ها
بیخودازخود گشت وافتادش به پا
گفت الحـــق کز جمیـــع انبـــــیا
افضل استـی ای علـی مـرتضی
ای وصیّ احمـــد و حق را ولی
جان به قربان مقـــامـت یا علی
ای علـــیّ عــــالی والا مقـــــام
ای ولی الله اعظـــــــم ای امام
ای که هستی خلق عالم را امیر
جان زهرا دست ما را هم بگیر
«میـرزا» دارد به توچشم امید
کن شفاعت تا که گردم روسفید
توکه شبها چو نور ماه بودی
به گمراهان دلیـــل راه بودی
چرا تنها به نخلســتان شبانه
غریب وسـردرون چاه بودی
ای واسطه ی خالــق ومخلـوق
پیــوند دل عاشــق و معشــوق
ای حجــت حــق ولـی مطـــلق
وی شــافع خــــلـق در بر حق
ای هســـتیِ عـالـم از وجودت
بودِ هـــمه ی جهــــان زبودت
ای سوره ی هــــل اتای قرآن
ای معــنی و محــــتوای قرآن
ای یاور و جانشــــین احـــمد
ای حافظ شرع و دین احـــمد
ای همسر با وفای زهرا(س)
ای خلقت تو برای زهرا(س)
ای داده نگین به دسـت سائل
بخشیده غــذای خود به قـاتل
ای بحــر سخا و کــرم وجود
ای شافــــع ما به نـزد معبود
درروزجزا به حق زهرا(س)
پرونـــده ی ما نمـای امضا
.: Weblog Themes By Pichak :.